Archive for آوریل, 2024

غزه نو

غزه نو

شعری از شاعر فلسطینی، مروان مخول[1]

تا شعر غیر سیاسی بنویسم

باید به پرندگان گوش دهم

و برای شنیدن پرندگان

هواپیماهای جنگی باید ساکت باشند[2].

چهار بیت/سطر بالا از ‹مروان مخول› ماه‌هاست که در اینترنت دست به دست می‌شود. ماه اکتبر (2023) شعر بلند ‹غزه نو / نيو غزّة› را درباره‌ی رویدادهای وحشتناک جاری در فلسطین نوشت که به زبان‌های مختلف منتشر شد. این شعر را با زبان اصلی و زیرنویس ایتالیایی و هلندی می‌توان در یوتیوب دید. (غزه نو)

غزه نو

پسرکم، وقت زیادی نمانده

دیگر درنگ مکن در شکم مادرت

بیا، شتاب کن، نه از این‌که آرزوی دیدن تو دارم

از این‌رو که جنگ بیداد می‌کند و می‌ترسم

به رغم همه‌ی آرزوهام برات، وطن‌ات را نبینی.

وطن تو خشکی یا دریا نیست

که پیشگویی کرده باشد کدام از ما در آن بزید و بمیرد

همه، مردم ِ تو هستند

بیا، آشنا شو با آن

هم پیش از آن‌که بمب‌ها مُثُله‌اش کنند و

من به ناچار بازمانده‌هاش را جمع کنم

تا به تو بگویم

آنان که ناپدید شدند زیبا بودند و معصوم.

و فرزندانی داشتند چون تو

که با هر جمله می‌گذاشتند بگریزند

از سردخانه‌ی مردگان

و چونان یتیمان بگذارندشان بر طناب نجات.

دیر اگر بیایی، باورم نخواهی کرد

و فکر می‌کنی این سرزمینی است بی باشنده

و ما هرگز اینجا نبوده‌ایم.

ما دو بار تبعید شده‌ایم و هفتاد و پنج سال

قیام کرده‌ایم علیه تقدیرمان

به زمانی که همه‌ی شادی از ما ربودند

و امید به زیر پا لِه شد.

می‌دانم که بار اندوه بر دوش تو سنگین است

مرا ببخش، زیرا چون غزال به گاه زایمان

از شغال می‌ترسم

هم‌او که پشت آب‌انبار به کمین نشسته است

پس زود بیا و بگریز، به هرچه دورتر که بتوانی

آنگاه از پشیمانی پریشان نخواهم شد.

دیروز آزار دیدم از نومیدی

گفتم: بس کن، این است برای کوچولوی من

فرزند ِ آه ِ باد

چه کار دارد به این توفان چرخندی؟

امروز اما بازگشتم به آن

به ناگزیر از خبری بس مهم:

‹بیمارستان باپتیست‌ها در غزه بمباران شد.›

میان پانصد قربانی کودکی بود

که برادرش را با سر آش و لاش

و چشمان بیرون زده صدا می‌زد: داداش، می‌تونی منو ببینی؟

او را ندید؛ هم‌چون جهان ِ افسون شده

که دو ساعتی محکوم کرد جنایت را و آنگاه به خواب رفت

تا او و برادرش را از یاد ببرد.

با تو چه می‌توانم گفت؟

فاجعه و بلا دو خواهر گرسنه‌اند

و سرشار از جنون، حمله می‌کنند به من تا دهان‌ام بلرزد

و همه‌ی واژگان ممکن را ‹لاشه› بنامد.

به زمان جنگ هیچ کسی به هیچ شاعری اعتماد ندارد

زیرا که کُند است چون لاک پشت

در تلاش بی‌هوده تا بنگرد به کشتار جمعی

که چونان خرگوشی دوان است.

لاک پشت می‌خزد

و خرگوش در پرش از جنایتی به جنایت دیگر

تا رسیدن به کلیسای رومی، که اکنون پیش چشم خدا

بمباران شده است، از درون مسجد

که به تسخیر قداست ِ رهایی‌بخش‌اش در آمده

و با خاک یکسان شده.

آن رهایی بخش ِ چون پدر ما در آسمان کجاست

هم‌ آن هواپیما، تنها و بی همراه

جز یکی سوار در آن که به بمباران ما آمده است

به در هم کوبیدن تسلیم ما.

پسرم، از اکنون، همه‌ی پیامبران

بر صلیب جایگاهی خواهند یافت

و خدا بر همه چیز آگاه است

اما تو و دیگران، که چون تو معصوم‌اند و هنوز زاده نشده‌اند

از هیچ چیز آگاه نیستید.

برگردان: 28  آوریل 2024 / 9 اردیبهشت 1403


[1]  Marwan Makhul (1979)

[2]  In order for me to write poetry that isn’t political / I must listen to the birds /and in order to hear the birds / the warplanes must be silent

29/04/2024 at 19:53 بیان دیدگاه

روز خواهد رسید

14/04/2024 at 22:30 بیان دیدگاه


گاه‌شمار

آوریل 2024
د س چ پ ج ش ی
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
2930  

Posts by Month

Posts by Category